چشم چشم دو ابرو

وبلاگ می‌نویسم قربة إلی الله
..................................
إن شاء الله

آخرین نظرات
  • ۲۰ شهریور ۹۵، ۱۶:۵۰ - سید گمنام
    لبیک..!
  • ۱۹ ارديبهشت ۹۵، ۱۵:۰۲ - الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
    ان شا ء الله باشه.

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اربعین» ثبت شده است

خیلی خسته‌ام ...

قبل از اینکه به خانه برسم به چند تا از رُفَقای خوابگاهی سری زدم ...

تا اینجا که خسته کننده نبود !!!

قبل از این با رفقا مشغول آماده کردن فضای برگزاری یادواره شهدا بودیم ...

تا اینجا هم که خسته کننده نبود !!!

قبل از آن در جلسه‌ای با حجت الاسلام دادگر ( مسئول نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه فرهنگیان ) و مسئولین تشکل های فرهنگی دانشگاه بودیم ...

تا اینجا هم که خسته کننده نبود !!!

قبل از آن با دو تا از رفقا از دانشگاه تا بلوار گیلان پیاده آمدیم و صحبت های مفیدی کردیم ...

تا اینجا هم که خسته کننده نبود !!!

قبل از آن در مراسم روز دانشجو و آئین پرسش و پاسخ رو در رو با حاج آقا دادگر بودیم ...

تا اینجا هم که خسته کننده نبود !!!

قبل از آن هم پیش رفقا بودم برای آماده سازی محیطیِ مراسم یادواره شهدا ...

تا اینجا هم که خسته کننده نبود !!!

 

قبل از همه این‌ها رفته بودم بدرقه رفیق های دوست داشتنی‌ام ، عزیز های دلم ...

راه افتادند سمت مرز ...

نجف ...

کربلا ...

اربعین ...

ای وای ...

سال قبل هم رفته بودم بدرقه رفقا ...

سال قبل هم عهد کرده بودم که سال بعدش بروم ...

خسته‌ام ...

خیلی ...

از خودم ...

از تمام بی لیاقتی هایم ...

خیلی خسته‌ام ...

 

،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،

پ.ن:

+ عالَم همه دیوانه اوست ( + )

+ تنها نور در ظلمات شب ( قسمت اول - قسمت دوم )

+ نرم‌افزار تلفن همراه «جاذبه حسینی» ویژه پیاده‌روی اربعین ( + )

۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۳ ، ۲۳:۴۸
چشم چشم دو ابرو


آخرین هیئتِ محرم و صفرِ امسال بود ...

مراسم شهادت امام رضا (ع)...

و یادبود سفر مشهد که حدودا سه ماه پیش قسمتمان شده بود ...

مداح هم مثل بعضی از رفقا ، اربعین کربلایی شده بود ...

در روضه اش گفت :

" هرکی که کربلا میره ، از حرم رضا میره "

دلم یک طوری شد ...

همان طوری که چند وقتی است می شد ...

نَشکست ...

انگار قند توی دلم آب شد ...

گفتم :

" آقاجان ، حتما هنوز لایق کربلایی شدن نبودم ، اما بازم نصیب کن زائرت بشم که بفرستیم کربلا "

سه روز و چند ساعت و چند دقیقه از این جریان گذشت ...

داشتم اندیشه اسلامی میخواندم که پسرخاله ام زنگ زد :

" سلام محمد ، از طرف حوزَمون دارن میبرَن مشهد ، میای ؟؟؟ "

و...

.

.

.

و فقط سه روز و چند ساعت و چند دقیقه گذشته بود ...

۱۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۲ ، ۲۱:۵۵
چشم چشم دو ابرو



از امروز که رفتید ...

فصل جدیدی آغاز می شود ...

فصل جدیدی از سعادت ها ...

فصل جدیدی از غمنامه ها ...

فصل جدیدی از انتظارها ...

فصل جدیدی از بازبینی ها ...

فصل جدیدی از خوبی شما ...

فصل جدیدی از بدی ما ...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پ.ن :

+کربلایی هایمان به سردترین شهر امروز رسیدند تا با گرمای وجود پاکشان هوایش را مطبوع و مطلوب کنند ...

+خدا پشت و پناهشان ...

+دو سه تا از رفقا تو عکس نیستند ، حلال کنن ...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۲ ، ۲۲:۵۴
چشم چشم دو ابرو