وقتی غم هایت دارند تازه تر از قبل می شوند ...
وقتی قرار است رفقا اربعین همانجایی باشند که دل برایش پر می کشد و تو هنوز به آنجا نرسیده ای که همراهشان باشی ...
وقتی همه این ها اتفاق بیفتد و این عکس را ببینی و دلت نگیرد عجیب است ...

پای نداشته اش را که دیدم ،
چشمانم دیدن چشمی که از دست داده بود را از دست داد ...
تازه بعد از این دو بود که فهمیدم ،
برای اینکه بقیه اعضای بدنش از قافله جا نمانند ، با بعضی هایشان چند تایی ترکش به غنیمت آورده ...
اما آن چیز که چشمانم را وادار به گریستن کرد ،گریستن بی اراده اش بعد از به میان آمدن حرف "شهادت" بود ...