پای نداشته اش را که دیدم ،
چشمانم دیدن چشمی که از دست داده بود را از دست داد ...
تازه بعد از این دو بود که فهمیدم ،
برای اینکه بقیه اعضای بدنش از قافله جا نمانند ، با بعضی هایشان چند تایی ترکش به غنیمت آورده ...
اما آن چیز که چشمانم را وادار به گریستن کرد ،گریستن بی اراده اش بعد از به میان آمدن حرف "شهادت" بود ...