دوام آوردن آسمان هم تمام شد ...
دیگر آسمان از نباریدنش شرمنده می شود ...
چه فایده ...
آسمان هم نخواهد توانست عظمت اصغرِ حسین را در خود جای دهد ...
دوام آوردن آسمان هم تمام شد ...
دیگر آسمان از نباریدنش شرمنده می شود ...
چه فایده ...
آسمان هم نخواهد توانست عظمت اصغرِ حسین را در خود جای دهد ...
طفل ویرانه شدن زار شدن هم دارد
قدِ خم دست به دیوار شدن هم دارد
شرمنده
توانِ گفتنِ بیش از این را ندارم ...
چند وقتی است که دارد از لباس های رنگی بدم می آید ...
تیرگی دارد کم کم رفیقم می شود ...
خدا نکند ، زبانم لال ...
امسال فکر کنم دیگر احتیاج نیست به پوشیدن مشکی ...
سیاه تر از آنم که لازم باشد سیاه تر شوم ...
اما خدا راشکر لازم هم نیست کار خاصی کنم که در سیاهی ها نظرت جلبم شود ...
همیشه دیدی و میبینی ، هوایم را داشتی و داری ...
هیچکس را تنها نمی گذاری ، بچه هیئتی ها که جای خود دارند...
اما من ، مثل همیشه ...
شرمگین تر از قبل ...
دلم آرامش می خواهد ...
روشنی می خواهد ...
آقاجان ، اجازه می دهی غم هایی که به خاطر سیاه نشدنمان تحمل کردی را بازهم مرور کنم ؟؟؟
آقاجان اجازه می دهی غم هایی که عزیزانت به خاطر سیاه نشدنمان تحمل کردند را بازهم مرور کنم ؟؟؟
شاید این بار یادم بماند ...